نجوای دل
آخرین تکه قلبم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهایش
سوی دیدن را از من گرفت ،
به او دادم چون از تمامی چیزهای دور و برم پاکتر بود ،
حتی آبی تر از حوض آبی کلبه ی تنهایی ام ...
به نجوای دل خوش اومدید . . .
آخرین تکه قلبم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهایش
سوی دیدن را از من گرفت ،
به او دادم چون از تمامی چیزهای دور و برم پاکتر بود ،
حتی آبی تر از حوض آبی کلبه ی تنهایی ام ...
به نجوای دل خوش اومدید . . .
کمککککککککککککککککککککککککککک کنید :
می خوام به وبلاگ های دیگران نظر بدم یا تبادل نیک کنم هی اخطار میده امکان درج مطالب تبلیغاتی وجود ندارد.
اگه کسی میدونه مشکل چیه لطف میکنه اگه کمکم کنه
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت
می خواهم ازدواج کنم
پدر خوشحال شد و پرسید : - نام دختر چیست ؟
مرد جوان گفت : - نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند
پدر ناراحت شد
صورت در هم کشید و گفت
من متاسفم به جهت این حرف که می زنم
اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست
خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو
مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود
با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت
مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم
پدر می گوید که او خواهر
توست ! و نباید به تو بگویم
مادرش لبخند زد و گفت
نگران نباش پسرم
تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی
چون تو پسر او نیستی
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد..
پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود.
دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند،
از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت
و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
ادامه مطلبو از دست نده
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی
اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.
دختر لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..
حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود.
.دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به
من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..
حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم..
آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید... چشمانش را باز کرد.
.دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟
دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.
شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد.
بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود: سلام عزیزم.
الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.
از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم
اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا
بتونم این کارو انجام بدم.
.امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه. (عاشقتم تا بینهایت) دختر نمیتوانست باور کند.
.اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود.
. آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد.
.و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم...
پسر در حال دویدن...
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
.
.
.
.
.
دختر در حال راه رفتن…
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!
When U Were 15 Yrs Old, I Said ILove U...
U Blushed.. U Look DownAnd Smile
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
When U Were 20 Yrs Old, I Said ILove U...
U Put Ur Head On MyShoulder And Hold My Hand...
AfraidThat I Might Dissapear...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
When U Were 25 Yrs Old, I Said ILove U...
U Prepare Breakfast And Serve ItIn Front Of Me
And Kiss My Forhead
N Said :"U Better Be Quick, Is''''s Gonna Be Late.."
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
When U Were 30 Yrs Old, I Said ILove U...
U Said: "If U Really LoveMe, Please Come Back Early After Work.."
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه
When U Were 40 Yrs Old, I Said ILove U...
U Were Cleaning The DiningTable And Said: "Ok Dear,
But It'sTime For
U ToHelp Our Child With His/Her Revision.."
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
When U Were 50 Yrs Old, I Said ILove U..
U Were Knitting And U LaughAt Me
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی
When U Were 60 Yrs Old, I Said ILove U...
U Smile At Me
وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...
When U Were 70 Yrs Old. I Said ILove U...
We Sitting On The RockingChair With Our Glasses On..
I'M Reading Your Love Letter ThatU Sent To Me 50 Yrs Ago..
With OurHand Crossing Together
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
When U Were 80 Yrs Old, U Said ULove Me!
I Didn't Say Anything ButCried...
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
That Day Must Be The Happiest DayOf My Life!
Because U Said U LoveMe !!!
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری
to tell someone how much youlove,
how much youcare.
Because when they'regone,
no matter how loud you shoutand cry,
they won't hear youanymore
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا
دوست داری ؟
چرا عاشقم هستی ؟
پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم
دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه
می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!
به ادامه مطلب رجوع کنید
- هميشه از نام خانوادگي شما استفاده ميشه...
- مدت زمان مكالمه تلفني شما حداكثر 30 ثانيه است...
- دوستان شما توجهي به كاهش يا افزايش وزن شما ندارند
-ظرف مدت 10 دقيقه ميتوانيد حمام كنيد و براي مهماني حاضر شويد
- حداقل 20 راه براي باز كردن در هر بطري نوشابه ي داخلي و خارجي بلديد
- و از همه مهمتر به راحتي ميتوانيد تا ساعت 12 شب در خيابان قدم بزنيد و يا
از شدت خستگي تو يه پارك بخوابيد
واقعا پسرا گل های ناشگفته دنیا هستن
1- هیچ وقت مجبور نیستی به تعداد موهای سرت بری خواستگاری.
کافیه فقط یه “بله” کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.
۲- به سادگی آب خوردن می تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون
هم بندازی.(روشش رو خود خانما بهتر می دونن.پس نیازی به نوشتن نیست!!)
۳- هیچ موجود دیگه ای مثل تو تا این حد ریزبین و بادقت نیست که
در یک نگاه، مارک کفش زری خانم یا مدل موهای کبری جونو
بفهمه.
۴- خوب می تونی نقش بازی کنی.
۵- آنقدر زود همه چی رو می گیری که شش سال زودتر از اقایون به تکلیف می رسی.
۶- بزرگترین پوئن:خیالت از بابت سربازی راحته!صد سال سیاهم
که دانشگاه قبول نشی ککتم نمی گزه.
ادامش در ادامه مطلب
وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود
وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من
وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من
وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من
وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من
......وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابرمن
وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر من
می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم
وحشت از عشق كه نه ؛ ترسم از فاصله هاست.
وحشت از غصه كه نه ؛ ترسم از خاتمه هاست.
ترس بيهوده ندارم ؛ صحبت از خاطره هاست.
صحبت از كشتن ناخواسته ي عاطفه هاست.
كوله باري پر از هيچ ؛ كه بر شانه ي ماست.
گله از دست كسي نيست ؛ مقصر دل ديوانه ي ماست.
آخرين تماشايت را پلك نخواهم زد ؛
مبادا تصويرت در چشمانم آواره شود.
3) وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه کنه تازه یادش میاد که روسریش رو باید درست کنه!
یه دختر 18 ساله:به قول خودش انقدر خواستگار داره که
نمی دونه کدومش رو انتخاب کنه فعلا قصد ازدواج نداره می خواد درس بخونه
دختر 22 ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا
می کنه که خیلی واقع بینه ولی ؟؟؟؟؟مرد ایده آل او باید پول دار
خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش پول به اندازه کافی باشه
وسخاوت مند او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، رمانتيك
و شـنونده خوبي باشد. بله خصوصيات و صفات آن مرد بسيار
طولاني است. دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او
را با گذاشتن گلها، هدايا و دادن وعده عشق ابدي و جاويدان
تـبديل به الهه گرداند.
دختر 32 ساله: کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه
مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ
و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و
حساب بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست
می کنه رو تحمل کنه کافیه
دختر 42 ساله :تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید )
یه مرد معمولی که ستاره سینما نباشه ورزشکار نباشه
اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود عیبی
نداره فقط یه شوهر باشه
دختر 52 ساله: او فقط مي خواهد... هر چی بود باشه
دختر باید خیلی شانس بیاره که مردش انقدر ترسناک
نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به
یاد داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته
دختر 72 ساله: تعجب نکنید بعضی دخترا تا این سن هم
عمر می کنن ولی مطمئن نیستم مردمورد علاقش هنوز نفس بکشه
پزشک قانونی به بیمارستان دولتی سرکی کشید و مردی را میان دیوانگان دید که به نظر خیلی باهوش می آمد . وی را صدا زد و با کمال ادب از او پرسید:می بخشید اقا شما را به چه علت به تیمارستان آورده اند؟
مرد جواب داد : آقای دکتر بنده زنی گرفتم که دختری 18 ساله داشت روزی پدرم از این دختر خوشش امد و با او ازدواج کرد از ان روز به بعد زن من مادرزن پدر شوهرش شد
چندی بعد دختر زن من که زن پدرم بود پسری زایید که نامش را چنگیز گذاشتند و چنگیز برادر من شد زیرا پسر پدرم بود اما حال چنگیز نوه زنم بود و از این قرار نوه من هم می شد و من پدر بزرگ برادر تنی خود شده بودم.
چندی بعد زن من پسری زایید و از ان روز زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و حتی مادر بزرگ او شد در صورتی که پسرم برادر مادربزرگ خود و حتی نوه او بود از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دخترزنم خواهر پسرم شود .
بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده ام ضمنا من پدر و مادرم و پدربزرگ خود هستم پس پدرم هم برادر من است و هم نوه ام.
حالا اقای دکتر اگر شما هم به چنین مصیبتی گرفتار می شدید ایا کارتان به تیمارستان نمی کشید؟
این روز های لعنتی
دوری های بی پدر
سر درد های بی پایان
صدای غمگین دل
همه پایانی دارد آیا؟
و من تو را دوست دارم…
به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر
است..."
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر
است..."
به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر
است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش
نیستم